《من باز نشستم یه دور گریه کردم.》
اون روزی که جواب نهایی کنکور اومد و من به‌صورت غیرمنتظره و بی‌ربط به رتبه‌م یه چیز دیگه قبول شدم پیش فاطمه بودم.انتخاب رشته‌ی اشتباه اون، نتایج منتا چند لحظه خونه رو به خلسه برد و انقدر همه‌چیز عجیب بود که من حتی ناراحت هم نبودم.مغزم باور نمی‌کرد همچین چیزی رودو سه ساعت گذشت من بودم و فاطمه دقیقاً تو یکی از سخت‌ترین حالتایی که می‌تونستیم باشیم و با هم بودیم همین باعث شد قلبمون فشرده نشه و تهش هم با شوخی و خنده همه‌چیز رو برگزار کنیم.
دنبال سهمیه‌ی مدالمم و اعتراض زدن به نتایجی که هیچیش منطقی نیست، این پسر(داداشم) می‌گه چرا فرم سهمیه‌ت رو پر نکردی تو که می‌دونی هیچی قابل اعتماد نیست و هرلحظه ممکنه همه‌چیز عوض بشه بهش می‌گم برادر من وقتی تا هزار و پونصد این رشته قبولی داره یعنی که چی من با رتبه‌ی ششصد قبول نشدم و می‌گه کوتاه نیا و حتماً پیگیری کن.
افتادم دنبال سهمیه و مددی می‌گه درست می‌شه اما امروز کدم کار نمی‌کرد و من رو سایت به رسمیت نمی‌شناخت .
قبل این‌که برم توی سایت به داداشم ویس دادم می‌گم چی انتخاب کنم و چطوری و همه‌چیز رو براش گفتم و آه این پسر همیشه قلبمو به درد میاره انقدر احساسی و زیبا و مطمئن باهام حرف زد که رقیق شدم قشنگ. گفت پای انتخابت بمون مهم نیست چیه مهم اینه که مال توعه.و گفت خوشحاله که دارم می‌جنگم برای چیزی که می‌خوام و پشتم می‌مونه. و من اون لحظه داشتم به این فکر می‌کردم که چه‌چیزی واقعاً چه چیزی جز این اطمینان می‌تونست در لحظه قلبمو روشن کنه؟بعد بابا و حرفاش این بشر همیشه منو نجات می‌ده.
اما سایت باز نمی‌شه و من دیگه این‌بار نشستم و گریه کردماز تموم گیر و گورایی که افتاده سر راه انتخاب رشته‌م و بلد نیستم تنهایی هندلشون کنم.
غمگینم دوستان.

غمگین.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش سایت مرکز مشاوره تحصیلی ایران تحصیل PC Security خرید کفش اسپرت مردانه | کتانی ورزشی Susan xdfgnwsbv3 Jack فرکتال ترنج یوزفایل جدیدترین نرم افزارهای روز دنیا